ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است...

ایستادن در مقابل اندیشه های تحریف شده ،در مقابل حقیقت به کت رفته .وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى‏شود و ارزش‏هاى والا مسخ مى‏گردد و موعظه‏ها بر گوش‏هاى سنگین كارگر نمى‏افتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مى‏رود و با انتخاب شهادت، بزرگترین كارى را كه مى‏شد كرد، انجام مى‏دهد.ارزش های والا در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ این ارزش‏ها دیگر رنگ باخته و حاكمیت افراد فاسد ،جامعه را به انحطاط و انحراف برده است. امام حسین‏علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح قیام مى‏كند؛ از یك سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سكوت خود مشعل امیدى نمى‏بیند. بنابراین، با تنهاترین و برنده‏ترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با مظهر باطل مى‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى‏شود.

حسین مردى است كه خود براى كشته شدن خویش قیام كرده است... حسین‏ از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است كه دشمن را با زور شمشیر بشكند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده ،كشته شده باشد. این‏طور نیست، او در حالى كه مى‏توانسته است در خانه‏اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب كرده است... امام حسین‏علیه السلام یك شهید است كه  پیش از كشته شدن خود به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خویش، از آن لحظه كه به دعوت ولید - حاكم مدینه - كه از او بیعت مطالبه مى‏كرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است." 

تأثیر حادثه كربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. "برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید كردند! و آن را قیامى خوانده‏اند كه شكست خورده است؛ شگفتا! كدام جهاد و كدام جنگِ پیروزى بوده است كه دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» كرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت كه كور را بینا مى‏كند و مرده را حیات مى‏بخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، كه «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ كلمه‏اى است كه با خون تلفظ مى‏شود."

این كه حسین - پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند كه:  «آیا كسى هست كه مرا یارى كند؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده و از همه ماست ...

.
.
.
.
.
.
.
 

یادمان نرود ما مسئولیم ...