تولدت مبارک!!!!!!!!!!!!!!

 از اونجایی که قرار شد از این به بعد تولد ها رو تبریک بگیم و امروزم تولد اقای فرخ منش هست.....

پس بهشون تبریک میگیم.....

اقای فرخ منش تولدتون مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک ...

ایشالا ۱۲۰ سال ل ل زنده باشین ن ن ن ن ن.....

شیرینی فراموش نشه ه ه ه ه لطفا(این یک باید است)

این عکسو هم تقدیم میکنیم بهتون به مناسبت میلادتون......

 

نقد ؟؟؟!!!

با عرض سلام خدمت همه بچه های IT

 

 

 

خیلی وقته که پستی نگذاشتم ...

 

ایندفعه می خوام یک پست بگذازم که ( امیدوارم ) همه مشارکت کنن !

 

می خواستم  یه نظرسنجی توی وبلاگ بگذارم !

 

قضیه از این قراره که می خوام هر 3 روز 3 نفر رو به طور همزمان و کاملا محترمانه نقد کنیم ...

 

اما افرادی که مایل نیستن که در این نظرسنجی مورد نقد قرار بگیرند تا پایان روز چهارشنبه (31 فروردین)

 وقت دارن تا به صورت خصوصی کامنت بگذارن و عدم آمادگی خودشون رو اعلام کنن !

 

از روز پنجشنبه اول اردیبهشت این نظرسنجی آغاز می شود ...

 

و اما قوانین نظرسنجی :

 

1 . نظرسنجی می تواند در مورد اخلاق ، رفتار و برخورد اجتماعی و .... باشد .

 

2 . به هیچ وجه هیچ کس حق توهین به کسی را ندارد ( چون در اینصورت کامنت تایید نشده و حذف می شود . )

 

3 . به دلیل بیشتر بودن تعداد دخترا نسبت به پسرا در هر دوره 3 روزه یک پسر و دو دختر مورد نقد قرار می گیرند .

 

4 . علاوه بر نقد کردن می توان از شخص مورد نظر تمجید کرد .

 

5 . نظرسنجی فقط مربوط به دانشجویان IT 89 می باشد .

مریم مقدس یا مادر خدا؟؟؟؟؟

انگار دوستان عزیز علاقه ای به مطالب فلسفی وبحث در مورد این مطالب ندارن یا اینکه هنوز....

به هر حال هرچند این مطلب همچین باب میلم نیست ولی فکر کنم تنوع بد نباشه.امیدوارم برای رفع خستگی از درس خواندنهای بی وقفه شما عزیزان مفید باشم...(اه اه اه اه.چه رسمی!!!یعنی من بودم؟؟؟؟باور نکنید...)

اینم یه مطلب...

ادامه نوشته

آقایون و خانمها چطور از عابربانک پول میگیرن؟

 

آقایون چطور از عابربانک پول میگیرن؟

۱- با ماشین میرن سراغ بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک

۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن

۳- کد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میکنن

۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن

 

خانمها چطور از عابربانک پول میگیرن؟

۱- با ماشین میرن دم بانک

۲- توی آینه آرایششون رو چک میکنن

۳- به خودشون عطر میزنن

۴- موهاشون رو چک میکنن

۵- توی پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن

۶- توی پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن

۷- بالاخره ماشین رو پارک میکنن و میرن دم دستگاه عابر بانک

۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن

۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه

۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون

۱۱- دنبال کارت عابر بانکشون میگردن

۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن

۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن

۱۴- کد رمز رو وارد میکنن

۱۵- دو دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن

۱۶- کنسل میکنن

۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن

۱۸- کنسل میکنن

۱۹- به همسرشون زنگ میزنن که طریقة وارد کردن کد صحیح رو براشون بگه

۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن

۲۱- دستگاه ارور میده

۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن

۲۳- دستگاه ارور میده

۲۴- بیشترین مبلغ ممکن رو درخواست میکنن

۲۵- انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن

۲۶- پول رو میگیرن

۲۷- برمیگردن به ماشین

۲۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن

۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن

۳۰- استارت میزنن

۳۱- پنجاه متر میرن جلو

۳۲- ماشین رو نگه میدارن

۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک

۳۴- از ماشین پیاده میشن

۳۵- کارتشون رو از توی دستگاه عابر بانک برمیدارن

۳۶- سوار ماشین میشن

۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده

۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن

۳۹- نگاهی به موهاشون میندازن

۴۰- راه میفتن و میندازن توی خیابون اشتباه

۴۱- برمیگردن

۴۲- میندازن توی خیابون درست

۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو

۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن (میگم چرا انقدر یواش میره ها!)

۴۵- به حرکت ادامه میدن

دختر کوچولوی ویل

شرمنده از این که طولانیه ، می خواستم یه مطلب در مورد IT بزنم آخه تازگی ها  دوز مطالب ادبی وبلاگمون بالا رفته  اما وقتی دیدمش خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم....شما رو نمی دونم؟؟؟؟!

چی؟؟؟!   خب برو ادامه مطلب

وایسا !!!!همین طوری که کسی رو راه نمی دن که !!!!

(اول ماه بعدم روز امتحان میان ترم پیشرفته مثلا اگه 13/2 امتحانه، 0213 )

ادامه نوشته

تولدت مبارک!!!!!!!!!

سلام....

بااجازتون میخواستم یه قسمت جدید واسه تولدهااااا داخل وبلاگ اضافه کنم.....

تواین قسمت میتونین تبریک هاتونو به صورت کامنت واسه اونی که تولدشه بذارین....

خب اولین نفر خانم امیرزاده هستن که امروز تولدشونه ه ه ه ه ......

مینا جون ن ن تولدت مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک  .....

ایشالا همیشه خندون باشی

این عکسو هم بهت تقدیم میکنم

...

 

يک روز کارمند پستي که به نامه‌هايي که آدرس نامعلوم دارند، رسيدگي مي‌کرد، متوجه نامه‌اي شد که روي پاکت آن با خطي لرزان نوشته شده بود: نامه‌اي به خدا.
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه اينطور نوشته شده بود:
خداي عزيزم! بيوه زني 83 ساله هستم که زندگي‌ام با حقوق ناچيز بازنشستگي مي‌گذرد. ديروز يک نفر کيف مرا که صد دلار در آن بود، دزديد. اين تمام پولي بود که تا پايان ماه بايد خرج مي‌کردم. يکشنبه هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چيزي نمي‌توانم بخرم. هيچ‌کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم. تو، اي خداي مهربان تنها اميد من هستي، به من کمک کن.
کارمند اداره پست خيلي تحت‌تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همکارانش نشان داد. نتيجه اين شد که همه آنها جيب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. در پايان 96 دلار جمع شد که آن‌را براي پيرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اينکه توانسته بودند کار خوبي انجام دهند، خوشحال بودند. عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت تا اينکه نامه ديگري از آن پيرزن به اداره پست رسيد که روي آن نوشته شده بود؛ نامه اي به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنين بود:
خداي عزيزم. چگونه مي‌توانم از کاري که برايم انجام دادي تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا کرده و روز خوبي را با آن‌ها بگذرانم. من به آنها گفتم که چه هديه خوبي برايم فرستادي، البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آنرا برداشته‌اند.

انسان عصر جدید هم اینگونه از ... سپاسگذاری می کند و مشکلات ما از همین جا شروع میشود.

... ... ... ...

 

 

حقایق حیرت آور تاریخ

از یک استاد تاریخ بخواهید این حقایق را شرح دهد....اگر بتواند

آبراهام لینکلن در سال 1846 به سنا را یافت

جان. اف. کندی در سال1946 به سنا راه یافت

ادامه ش جالبتره.....

ادامه نوشته

آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟


تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.

دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود می‌گوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،

تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»،

تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»،

خوشبختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به نظرت قاشق چیه؟روغن چیه؟زود زود نظر بذار

روزی روزگاری پدری از پسرش می خواد که دور دنیا رو بگرده و از خردمندترین فرد جهان در مورد راز خوشبختی بپرسه.پسر پس از گشت و گذار بسیار به صحرایی رسید که گفته می شد خردمند ترین فرد جهان در قصری در مرتفع ترین مکان صحرا زندگی می کنه.پسر هنگام ورودش به قصر خیلی تعجب کرد چون به جای دیدن فضایی تاریک و یک فرد گوشه نشین افراد زیادی رو دید که هر کدوم به دلیلی نزد خردمندترین فرد جهان امده بودند.بالاخره نوبت به پسر رسید.پسر نزد خردمند رفت و در مورد راز خوشبختی از وی پرسید اما خردمندترین فرد جهان اظهار کرد که فرصت پاسخگویی نداره و از پسر خواست که پس از تماشای قصر و زمین های اطراف نزدش برای پاسخ برگرده اما به یک شرط .دانا یک قاشق که چند قطره روغن درونش بود رو به دست پسر داد و گفت به شرطی جواب رو می گیره که پس از دیدن کل قصر هنوز روغن درون قاشق باشه و ریخته نشده باشه.قهرمان قصه ی ما که اصلا دلش نمی خواست دست خالی برگرده تمام این مدت در حالی که چشم از قاشق بر نمی داشت فقط از پله های قصر بالا و پایین می رفت و وقت کشی می کرد تا مبادا روغن از قاشق بریزه.خلاصه پسر نزد مرد دانا رفت.مرد دانا همین که قاشق رو اون جوری که می خواست دید از پسر در مورد زیباییهای قصر- زمین های اطراف - باغ های گل -شاپرک های زیبا-باغچه ای که باغبان در طول عمر خود اون رو سر وسامان داده بود -قصر پشتی که فقط معمار بیش از ده سال از عمر خودش رو صرف طراحی نقشه ی اون کرده بود-دور نمای قصرو...و...پرسید اما پسر با حالتی پر از شرم و حسرت گفت که در طول این مدت فقط روی قاشق و روغن درون ان متمرکز بوده و هیچ کدام از زیبایی های قصر رو ندیده.مرد دانا فرصتی دوباره به پسر داد تا از تماشای قصر لذت ببره پسر هم با خوشحالی و کنجکاوی زیادی شروع به گشتن درون قصر کرد.از معماری بناها لذت برد-شاپرک ها را درون دست لمس کرد-گل ها را بویید -چند لحظه ای با گیاهان درون باغچه رشد کرد-ازبرج دید بانی مناطق اطراف قصر و پستی ها را دید سپس پیش خردمندترین فرد عالم بازگشت و شروع به توصیف انچه دیده بود کرد.اما متاسفانه روغن درون قاشق ریخته بود .مرد دانا وقتی که قاشق خالی رو در دست پسر دید گفت:((فقط یک چیز می توانم به تو بگویم اینکه خوشبخت ترین فرد دنیا کسی است که تمام زیبایی های عالم را ببیند و از ان ها لذت ببرد ولی همواره مراقب ان چند قطره روغن درون قاشق باشد که نریزد.)) کیمیاگر-پائولو کوئیلو

واقعا که...

امروز داشتم تو  سایت IMDB که معرف حضور همه شما هست (بالاخص خوابگاهی های عزیز) می چرخیدم و دنبال یه فیلم به درد بخور می گشتم که یهو چشمم به اسم زیر افتاد:

بقیه در ادامه مطلب...

  

  

  

ادامه نوشته

سال نومبارک!!!!!!!!

سلام.....باز بوی عطر خوش نسیم بهاری .....

امیدوارم هرجا که هستین به تک تکتون خوش بگذره واز لحظه لحظه های تعطیلاتتو ن در کنار خانواده لذت ببرین...

دیدم همه سرشون شلوغه وکسی حال وحوصله ی مطلب گذاشتن داخل وبلاگ رو نداره...

اینه که این خرگوش خوشکلو به مناسبت سال خرگوشیتون گذاشتم اینجا که بهتون تقدیمش کنم....

ایام به کامتون...